محل تبلیغات شما
لاود همه ی ادمای دیگه که توی اون موقعیت قرار بگیرن میرن بچه رو بقل میکنه و میگه وای چقدر خوشکله خب نه من نه کوروش این کارو نکردیم من که داشتم به این فکر میکردم کی این اتفاق افتاته مگه نباید نه ماه طول بکشه یعنی توی این نه ماه نه شکم زنداییم تغیر کرده نه من و کوروش فهمیدیم واقعا عجیبه __مبارک باشه زندایی نمیدونستم باردار شدین زندایی و دایی هردوشون عین جوکر شروع کردن به خندیدن واقعا صحنه ی ترسناکی ود دایی:بابا باردار چیه بچه ی ما نیست که ناخداگاه سرم رفت سمت

فصل چهارم(بخش دوم)خاطرات زمین نارنجی

فصل چهار(بخش اول)خاطرات زمین نارنجی

فصل سوم(بخش اخر)خاطرات زمین نارنجی

ی ,باردار ,دایی ,کوروش ,بچه ,زندایی ,نه من ,نه ماه ,دایی هردوشون ,و دایی ,شدین زندایی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها